استکان چاي را تا نيمه نوشيده بودم که متوجه چرخش کاپشنم درماشين لباسشويي شدم.با هرچرخشي از ميان لابلاي کف هاي مايه لباسشويي  آستري خزه دارکاپشنم رخ مي نمود.واحساس گرم روزهاي سرد زمستان را برايم تدائي مي نمود جيب هاي بي شمارش تمام وسايل همراهم را در خود جاي مي داد.والبته براي پيدا کردن کليدم بعضي وقتا مجبور بودم تمام جيب هايم را بگردم جيبي در جلو دوطرف يکي عمودي ويکي افقي. جيب جلوي سينه با دکمه مخفي جيب ها در داخل راست و چپ  جيبي براي موبايل درپايين آستري که البته باريک بود، امابراي موبايل من که از همان قديمي ها هست خوب بود. در سوزو سرماي صبح گاهان براي دستهايم دو جيب جلو جايگاه گرمي براي دست هايم داشت . براي نگهداري کيف مدارک دو جيب مخصوص داشت.وبراي پول خورد هم جاي داشت که من شرمنده او بودم .وهيج وقط سکه اي براي آن نداشتم که (با حرکت هاي نابهنجار بازار سکه همان بهتر که نداشتم) عينکم را  براحتي در هرکدام از جيب ها مي گذاشتم .ولي با آمدن فصل گرما کاپشنم را با تمام لطافت وگرمي وکلاسش بايدرها کنم وبا يگانه جيب پيراهنم روزگار بگذرانم 


من ديگر نبايد کليدي داشته باشم ونه عينکي ونه کيفي پولي 


همه درها برويم قفل خواهد بود .


وهيج چيز را  نخواهم ديد 


براي خريد ريالي نخواهم داشت 


بااين سقوط آزاد ريال(و چه خوب مي شود تا صفرش را هم بردارند).


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

برج خنک کننده فروشگاه اینترنتی سبز نیوهیومن یا انسان جدید فستیوال های معتبر ایرانی و جهانی فیلم و سینما ریاضی = زندگی کتابخانه ايثار چورزق آسانسور الکترو صنعت بروزترین اخبار صنعت قال بافی